سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آل یاسین




تاریخ : یکشنبه 92/12/25 | 12:17 صبح | نویسنده : سید حقگو | نظر

کتاب شناسی

کناب قانون و قانون‌گذاری در آراء اندیشمندان شیعه، به بازخوانی نظر آنان در حوزه قانون و قانون‌گذاری به فلسفه وجود قوانینی وضعی در کنار احکام و قوانین شرعی پرداخته است. بر همین اساس در این مسیر سعی شده تابا تمرکز بر انقلاب اسلامی ایان و دوره جمهوری اسلامی ر ایان به عنوان تعالی اندیشة حقوق عمومی اسلامی در کنار سایر ویژگی‌های آن، آراء اندیشمندان مؤثرتر در سیر قانون و قانون‌گذاری در جمهوری اسلامی مورد بررسی قرار گیرد.

این مجموعه در هفت فصل به شرح زیر تنظیم شده است. فصل اول با عنوان «قانون و قانون‌گذاری در اندیشة امام خمینی رحمه‌الله علیه»، نگارندگان برای بررسی نظر امام خمینی در مورد قانون گذاری، صرفاً اجتهاد و نقش آن در روند قانونمندی، مجلس و شورای نگهبان و نقش و جایگاه آن‌ها در زمینه قانون‌گذاری را مورد بررسی قرار داده‌اند. بر اساس نتایج این بررسی، ایشان معتقد است که هیچ‌کس چنین وظیفه‌ای در این‌باره به غیر از خدا ندارد. ایشان همچنین معتقد است که در اسلام یک قانون حکومت می‌کند و آن قانون الهی است. بر این اساس حضرت امام مجلس را مجلس برنامه‌ریزی می‌داند نه قانون‌گذاری. فصل دوم با عنوان «قانون و قانون گذاری در اندیشة مقام معظم رهبری»، نویسنده به بررسی اجمالی بنیان‌های معینی همچون: اسلام‌گرایی، ولایت‌محوری، عدالت‌محوری، دشمن‌ستیزی، صیانت از نظام جمهوری اسلامی، رعایت قانون اساسی، در نظام فکری مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پرداخته است. فصل سوم با عنوان «قانون و قانون‌گذاری در اندیشه دکتر شهید بهشتی»، نویسنده ضمن بررسی مسئله قانون و قانون گذاری در اندیشه این شهید، عنوان می‌نماید که از نظر ایشان قانون‌گذاری در اسلام یک نظام است، نه مجموعه چند مسئله که بر پایه جهان‌بینی اسلام درباره انسان و جامعه استوار می‌گردد. رشد اختیاری انسان، اصالت فرد و جامعه، حاکمیت عدل در جامعه اسلامی و ... قانون‌گذاری در اسلام بر مبنای وحی و با محاسبه و تنظیم عقل و استفاده از علم صورت می‌گیرد و در این راه باید اصول مکتبی مرتبط را رعایت کرد: حفظ آزادی انسان، محوریت عدالت، رشد هماهنگ مادی و معنوی، نگاه نظام‌مند به مکتب، آهنگ تربیت در قانون، و ... در حوزه اجتماعی که اصالتاً قانون برای همین حوزه است تعدد معنایی ندارد و صرفاً یک رأی نافذ است: رأی حاکمیت عادل صالح اسلامی. نویسنده در فصل چهارم با عنوان «قانون و قانون‌گذاری در اندیشة آیت‌الله جوادی آملی»، ابتدا در گفتار اول نظر اندیشمندان غربی در مورد بشری بودن منشاء حق و قانون‌گذاری را بیان کرده است. سپس در گفتار دوم به نقد این نظر پرداخته و دلایل رد آن را ذکر کرده است. د گفتار سوم نیز بیان می‌مکاید که اگر قانون گذاری الهی پذیرفته نشود و بشر مطلق العنان به جای خدا تقنین کند چه ثمراتی خواهد داشت. در هر صورت به اعتقاد آیت‌الله جوادی، حاکم اسلامی موظف به استخراج قوانین الهی و تبیین و تبلیغ و اجرای آنهاست، آهم با آگاهی از شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی و با رجوع به نظرات مردم و در صورت تزاحم با علم به مصالح واقعی و در نظر گرفتن قاعده عقلی ترجیح اهم بر مهم، قانون اهم را اجرا و قانون مهم را موقتاً تا رفع آن محدوز تعطیل نماید. فصل پنجم با عنوان «قانون و قانون‌گذاری در اندیشه شهید صدر»، در واقع ترجمه نامه‌ای است که شهید صدر در پاسخ به درخواست تعدادی از علمای لبنان و در توضیح و تبیین اندیشه فقهی خود نسبت به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نگاشته است. ایشان ابتدا در نامه خود با ذکر توصیفات انقلاب اسلامی به نقش رهبری تحت عنوان مرجعیت رشیده تدکید می‌کنند و در ادامه اندیشه‌های بنیادین در پیش‌نویس قانون اساسی را توضیح می‌دهند. سپس روش‌های اعمال حاکمیت از سوی مردم و همچنین شرایط و ویژگی‌های شخصی که مسئولیت مرجعیت را قبول می‌کند را ذکر می‌کنند. در پایان نیز تعدادی از اهداف جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور را بیان و نظریه کوتاه فقهی خود در این نامه را تنها به عنوان پیشنهادی که قابل بررسی ئ اجراست معرفی می‌نماید. نگارنده در فصل ششم با عنوان «قانون و قانون‌گذاری در اندیشه آیت‌الله محمد تقی مصباح یزدی»، نشان می‌دهد که چگونه مسئله قانون‌گذاری در میان مباحث مربوط به حقوق اساسی از جایگاه مهم و والایی برخوردار است. اینکه قانون گذاری حق کیست و اصولاً چه کسی می‌تواند قانون وضع نماید و آیا در جامعه امروزی می‌توان معتقد بود که خدا قانون‌گذار است و اگر چنین است جایگاه مجلس قانون‌گذاری کجاست و سئوالاتی مشابه این مسائل. همچنین در پایان مقاله درباره قلمرو دین و قوانین اسلامی و روش پیاده شدن آنها در جامعه امروز بحث شده است. نگارنده در فصل هفتم با عنوان «نگرشی فقهی و مقدماتی به پیش‌نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران»، ابتدا از پیش‌فرض‌هایی که در امر قانون‌گذاری در نظام حقوقی اسلام وجود دارد سخن به میان آورده است. پس از بحث درباره حق حاکمیت، ایشان حق قانون گذاری را نیز مختص دانسته و حیطه تقنین انسان را در امور بسیار محدودی می‌داند. سپس از مبانی قانون‌گذاری در اسلام بحث کرده و از اصولی به مانند عدالت، آزادی، تلازم حق و تکلیف و حسن و قبح عقلی نام برده و در انتها نیز از روش کلی قانون‌گذاری در عصر غیبت معصومان که از آن به اجتهاد تعبیر می‌شود، گفتگو شده است.

 

ربشه های اعتقاد به احکام شرعی




تاریخ : شنبه 92/12/24 | 7:21 عصر | نویسنده : سید حقگو | نظر

هیئت آل یاسین




تاریخ : شنبه 92/12/24 | 9:55 صبح | نویسنده : سید حقگو | نظر



درس دوم  از دروس ریشه های اعتقاد به احکام شرعی
استاد حسینی کمال آبادی
مورخ 1392/12/23

اوصاف شریعت

مبحث چهارم : شریعت و آزادی

گفتار یکم : نسبت آزادی با تکلیف

نسبت رعایت شریعت با آزادی انسان که یکی از نعمت های الهی و از حقوق مسلم بشری است چیست؟ اما آیا آزادی این است که انسان با جهل خود به جان خود و عالم بیفتد و خود را به این در و آن در بکوبد و بگوید این آزادی است یا از علت هستی بخش ساز و کار تکوین عالم را در غالب شریعت دریافت کند و در پرتوی آن به آزادی در عالم زندگی کند؟

مرحوم ابن مسکویه در کتاب گرانسنگ طهارة الاعراق می‌فرماید:

بهترین حامی عدالت و آزادی شریعت است زیرا انسان بالطبع مدنی است و دین آیین زندگی او را تعیین کرده است.آنان که ازآزادی به عنوان اعمال خواسته‌های نفسانی و ارضای شهوات حیوانی تعبیر می‌کنند،روان انسان را غلام زر خرید بی شأن و یا کارگری برای خدمت به تن به شمار می‌آورند[1].

نفس انسانی اگر مطیع غرایز حیوانی شد انسان را به بند مادیات و بند شهوت رهایی اسیر می‌کند و آزادی گوهری انسان را از او می گیردو در مقابل،بندگی است که آدمی را از این اسارت رهایی می دهد و این است آزادگی که در متن شریعت است و شریعت در متن او.

تشریف می‌برید مغازه و یک دستگاه چرخ خیاطی می‌خرید بعد صاحب مغازه می‌گوید: آقا این دفترچه هم هست، این دفترچه دین این چرخ است به شما می گوید که این چرخ سرّاجی نیست و خیاطی است پارچه و نخ و آداب نگاه داشتن و تعمیرش و....در او آمده و این کتابچه دین اوست که این دین باید در او پیاده شود گردن چرخ بندازی و کنارش بگذاری کاری نمی‌رسد و باید در متن این چرخ پیاده بشود  و خداوند بزرگترین صنعتش را که وجود انسان باشد آفریده و در کنار او قرآن گذاشته که ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم یعنی قطعاً این قرآن به [آیینى‏] که خود پایدارتر است راه مى‏نماید[2]. و این کتاب باید در متن انسان پیاده شود تا این انسان به سعادت خود برسد از این روی بزرگان در کتاب‌هایشان فرمودند که مهم ترین ریاضت‌ها این چهله گرفتن ها این اربعین‌ها و ریاضت‌های مشقتی دیگر نه مهم‌ترین ریاضت‌ها دین داری است آن یک چهله است بالاخره أمدی دارد هر چه قدر هم که شاق باشد یک چند تا اربعین است اما اون ریاضتی که دست بردار نیست تا لب گور دینداری است که مهمترین ریاضت است  وانسان متدین دیندار همواره در ریاضت است المومن ملجم لگام زده است دهانش هیچ وقت لغو نمی‌گوید هیچگاه حرام نمی خورد  و در سایه سار این امور به کمال انسانی نائل می آید.

حسن ختام این بحث نسبت شریعت با قوای انسان و چگونگی رهایی دادن شریعت انسان را از بند اسارت نفس است که توجه شما را بدان جلب می کنیم.


گفتار دوم: شریعت وتعدیل قوای انسانی

   انسان موجودی مرکب از جسم وروح است و دارای دو جنبه فطری[3] وطبیعی است که هر یک از این دو جنبه او قوایی دارد؛قوای فطری انسان او را به گرایش های معنوی سوق می‌دهد و قوای طبیعی او را به سمت امور مادی متمایل می‌سازد همان گونه که برای انسان عقل نظری است و عقل عملی؛کار عقل نظری ادراک است[4] وکار عقل عملی اعمال معقول[5].دربُعد نظر دارای قوای متعددی چون حس[6]،خیال[7]،وهم[8] و عقل نظری و در بعد عمل دارای نیروی متعددی مانند غضب و شهوت و عقل عملی است. انسان در این عالم ملازم این قواست و کمال در هر قوه در نفس صورت هم سنخ خود را شکل می‌دهد و هر کس بر اساس همان هندسه عمل می کند: قل کل یعمل علی شاکلته.

ترجمه بگو: «هر کس بر حسب ساختار [وجودی‏] خود عمل مى‏کند، و پروردگار شما به هر که راه‏یافته‏تر باشد داناتر است[9].»

   کمال قوه واهمه را شیطنت؛قوه غضبیه را سَبُعیَّت[10] وکمال قوه شَهَویّه را بَهیمیَّت[11] گویند؛اگر همه تلاش انسان در خوردن و خوابیدن و لذت مادی خلاصه شود وی جزء بهائم و چهارپایان است و اگر افزون بر این خصایص سعی در آزار و اذیت دیگران داشته باشد ،در ردیف سباع و درندگان است و اگر با داشتن این خصلت‌های مذموم حیله و مکر وسایر رذائل اخلاقی را به کار گیرد،جزء شیاطین است اما اگر در پی تلاش برای تحقق قوه عاقله باشد و آن را در مسیر ادراک حقایق عوالم وجودی سیر دهد،انسان است.

آنکه در وجود خود دقت نماید،ادراکات تمام قوای خود را عقلانی یابد،زیرا خصیصه‌هایی که انسان بدان برهمه موجودات مزیّت دارد داشتن نفس ناطقه[12] است که عاقله است و نفس به تنهائی همه قوی وعقل سلطان قوی است،پس صفت عقل در همه قوی فراگیر است وبه تعبیر عطر آگین شیخ بو علی سینا رحمه الله  در چهارم سوم[13] نفس شفاء:

  (ان نور النطق کانه فائض سانح علی هذه اقوی)

پس لمس انسانی،عقلی است وهمچنین دیگر قوی که همه بر صفت سلطان شانند وکأنّ هر یک عقل متنزل اند.

چنان که رئیس قوای حیوانات وهم است واز آن مرتبه بالا تر نمی‌روند وتمام ادراکات‌شان وهمی است وکان هر یک از قوای حیوان وهم متنزل است .

لذا انسان از ادراکات حواس خود که همه عقلانی‌اند به کشف مجهولات پی‌مبرد واز ظاهر به باطن آنها که عالم قدس انوار علوم وعقول و دیار ملکوت مفارقات ومرسلات[14] وخزائن حقائق سفر کند به خلاف حیوان که از محسوسات بدر نمی رود.بدین سبب انسانهایی که وهم در آنها رسوخ کرده و نقیع شده است ورهزن عقل گردیده است در حد حس وحکم حیوانی مانده اند واز منزل محسوسات بدر نرفته اند.[15]

یکی از مهم‌ترین آثار تعالیم وحیانی و فواید احکام الهی و نتایج تکلیف محوری دینی،در مسیر کمال قراردادن و تعدیل قوای انسانی است.خداوند ملازم با خلقت انسان انبیا و احکام را فرستاد تا با حفظ تعادل قوا از جاده انسانیّت خارج نشوند و بلکه پیوسته به سرعت خود در این مسیر بیافزایند.حضرت سیدالشهداء علیه اسلام می فرمایند:

لایکمل العقل الا باتباع الحق [16] عقل کامل نمی شود مگر به پیروی از حق یعنی زمانیکه انسان حق را دریافت و بدان عمل کرد این موجب اشتداد و قوت عقل او می شود در واقع عمل کردن به حق،غذای عقل است نه صرف ادراک حق. در این میان عقل بسان گشنه‌ای می ماند که به غذا رسیده مسلما وقتی آنرا می چشد گرسنگی مرتفع شده و قوت به جان باز می گردد.

حضرت امیر (علیه السلام) در تتبین هدف از بعث انبیاء فرموده است:لیثیروا لهم دفائن العقول[17] ؛یعنی تا دفینه‌های خرد را برای آنان (مردم) برافشانند.

 عقل و نقل  دست بر دست هم داده اند تا در زیر پرچم شریعت  این قوی را تعدیل کنند  و درخدمت کمال انسانی در بیارند نه مبنای عقل،این گوهر قدسی خداوند  و نه مبنای  سخنان انسان‌های کامل(نقل)  بر کور کردن و از میان بردن قوای انسان بوده  بلکه عقل ونقل مصرانه بر بها دادن به قوای وجودی انسان اصرار داشتن و با عمل کردن به شریعت انور خواهان به اعتدال کشاندن قوای وجودی انسان شده اند.

از این روی است که نگفتن نگاه نکن بلکه گفته‌اند هیچ کجا را نگاه نکن؛نگفتن نخور گفته‌اند حرام نخور ،نگفتند نرو بلکه گفتند هر کجا نرو و ....

در این مهم توجه به روایتی مفید می نماد و آن اینکه:

زنى به حضور امام صادق (ع ) آمد و گفت : ((من زن بى همسر هستم .امام فرمود: منظورت چیست؟

او گفت : ازدواج نمى کنم و از آن دورى مى نمایم .

امام فرمود: چرا؟

او عرض کرد: با این کار مى خواهم به مقام عالى معنوى برسم .

امام صادق (ع ) فرمود: از این عقیده دست بردار، هرگز ترک ازدواج موجب وصول به مقامات عالى معنوى نیست ، اگر انسان با ترک ازدواج به چنین مقامى مى رسید، حضرت فاطمه (س ) سزاوارتر از تو بود که ترک ازدواج کند، چرا که هیچ کس در وصول به کمالات معنوى ، از فاطمه (س ) پیشى نگرفته است .

خلاصه مطلب آنکه به اعتدال کشاندن  قوا با عمل کردن به شریعت مطهر انسان را به سوی کمال انسانی خود سوق می دهد و در صورت رعایت نکردن  از مقام خلیفه اللهی به مقام پست تر از انسان شده اند تنزل می کند به تعبیر قرآن کریم :

و در حقیقت، بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‏ایم. [چرا که‏] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمى‏کنند، و چشمانى دارند که با آنها نمى‏بینند، و گوشهایى دارند که با آنها نمى‏شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‏ترند. [آرى،] آنها همان غافل‏ماندگانند[18].

یا گمان دارى که بیشترشان مى‏شنوند یا مى‏اندیشند؟ آنان جز مانند ستوران نیستند، بلکه گمراه‏ترند[19].

مبحث سوم : تبعیت احکام از مصالح و مفاسد

از آنجایى که قانونگذار قوانین اسلام، خداى تعالى است همه مى‏دانیم که اساس قوانینش (مانند قوانین بشرى) بر پایه تجارب نیست، که قانونى را وضع کند و بعد از مدتى به نواقص آن پى برده ناگزیر لغوش کند، بلکه اساس آن مصالح و مفاسد واقعى بشر است[20]، شهید مرتضی مطهری در این باره می‌گوید:

از جهاتی که نشانة هماهنگی تعلیمات اسلامی با فطرت و طبیعت است و به آن امکان جاوید ماندن می‌دهد، رابطة علّی و معلولی احکام اسلامی با مصالح و مفاسد واقعی و درجه‌بندی احکام از این نظر است ... در اسلام اعلام شده که احکام تابع یک سلسله مصالح و مفاسد واقعی است و اعلام شده که این مصالح و مفاسد در یک درجه نمی‌باشند[21].

از این روی تبعیت احکام از مصالح و مفاسد یا شریعت بر وفق تکوین شعار شیعه است .

به چند روایت در این موضوع توجه بفرمایید:

1)عن أبی جعفر ( علیه السلام ) قال : قلت له : لم حرّم الله عزّ وجل الخمر والمیتة والدم ولحم الخنزیر ؟ فقال : إن الله تبارک وتعالى لم یحرّم ذلک على عباده ، وأحلّ لهم ما سوى ذلک من رغبة فیما أحلّ لهم ، ولا زهد فیما حرّمه علیهم ، ولکنّه تعالى خلق الخلق فعلم ما یقوم به أبدانهم ، وما یصلحهم فأحلّه لهم وأباحه ، وعلم ما یضرّهم فنهاهم عنه وحرّمه علیهم ، [22]

می­فرماید:از امام صادق ع سوال کردند حق متعال زچه روی خمر و مردار و خون و گوشت خوک را حرام اعلان نمود؟حضرت در پاسخ فرمودند: اینها را خداوند بر بندگان حرام نکرد و ما سوی اینها را بر بندگان حلال نکرد به خاطر بی میلی و بی رغبتی خود خدا نسبت به این امور نبود و حلال کردن ماسوی این امور به خاطر میل و رغبت خود خدا به این امور نبوده لکن خداوند تبارک و تعالی انسان و خلایق را خلق کرد خداوند همه چیز را می­داند، از آنچه که ابدان خلایق به آن قوام پیدا می­کند و آنچه را که برای آنها صلاح و منفعتی در آن هست پس حلال کرد، و خداوند می­داند چه چیزهایی برای بندگان ضرر دارد پس آنها را نهی و مورد تحریم قرار داده است.

2) امام هشتم(ع) به محمد بن سنان فرمود:

یادآور شده‌ای که برخی از اهل قبله معتقدند خداوند تنها به خاطر «تعبد» اموری را حلال و اموری را حرام ساخته است، در صورتی که هر کس این را بگوید گمراه و زیانکار است؛ اگر چنین بود، این امکان هم وجود داشت که خداوند بندگان را به عکس آنچه اکنون امر فرموده، متعبد کند، ]مثلاً[ آنها را به ترک نماز و روزه و اعمال نیک و... متعبد سازد[23].

به عنوان مثال به چند نمونه زیر توجه بفرمایید:

الف)از معصوم (علیه السلام) سؤال شده است هر گاه کسى تخمى در اجمه- یعنى در بیشه- یافته است، و یا تخم پرنده آبى یافته است. و نمى‏داند که تخم حیوان حلال گوشت است تا خوردن آن جایز باشد و یا تخم حیوان حرام گوشت است که خوردن آن حرام باشد، به چه نشانه داند که تخم‏ حلال‏ گوشت یا حرام گوشت است؟

در جواب فرموده است: هر تخمى که دو طرف آن یکسان است از حرام گوشت است، و اگر مثل تخم مرغ خانگى است که یکطرف آن پهن است- یعنى مخروطى است- آن تخم حیوان حلال گوشت است. چند روایت در این موضوع در جزء یازدهم وافى فیض از کافى و تهذیب ذکر شده است (وافى، چاپ رحلى، ج 3، ص 15).

تخم مار دراز و هر دو طرف آن یکسان است، و تخم باخه گرد است و از همه جانب یکسان است، و هر دو حرام گوشت‏اند. و تخم کبک و کبوتر و گنجشک و مرغ خانگى مخروطى است که یک طرف پهن و جانب دیگر آن کشیده است و اینها حلال گوشت‏اند.

پرنده تمیزخوار تخم آن به خوبى مخروطى است. و پرنده حلال گوشتى که مانند اردک از خوردن لجن خوددارى نمى‏کند، تخم آن اگر چه مخروطى است و لکن در حدّ تخم پرندگان تمیزخوار به خوبى مخروطى نیست[24].

ب)آناتومیست نامدار و طبیب بزرگوار مرحوم على بن زین العابدین همدانى در هامش کتاب شریف امراض عصبانى ترجمه کتاب مسیوکریزل فرانسوى گوید:

روزى وارد یکى از مریضخانه‏هاى پاریس شدم در حالتى که کسى مرا نمى‏شناخت، چنان که رسم است طبیب معلم و نایب او و چند نفر از شاگردان طبیب و دواساز و دختر از دنیا گذشته که اسباب عیادت‏اند تمام مرضاى روزهاى سابق و آنهائى که همان روز داخل شده بودند عیادت کرده، معلم اغلب آنها را الکلیسم یعنى مسموم از افراط شرب شراب تشخیص نمود. خطاب به همگى نموده گفت: حضرات انصاف بدهید و ببینید محمّد چقدر مرد بزرگى بوده است که هزار و دویست سال قبل از این، این مطلب را فهمیده و از شرب آن نهى فرموده، و ما حیوانها که مى‏گوییم تربیت شده‏ایم مى‏خوردیم تا به این قسمها مبتلا مى‏شویم.

ج) و از این غریب‏تر روزى در مریضخانه که امراض کوفت و سوزنک را معالجه مى‏کنند معلم جراحى در مدرس یعنى اطاق اعمال یدى چند عمل یدى کرد. دو نفر از آنها که یکى را مادّه کوفتى بسر حشفه رسیده حشفه و خیلى از پوست آن را متاکل کرده متورم شده هیئت غریبى پیدا کرده بود. یکى دیگرش با وجود این که حشفه متاکل شده بود بطورى متورم بود که دیگر ادرار کردن و دور کردن پوست آن ممکن نبود، لابد شد آنها را به زحمت زیاد ختنه‏ کرد. بعد از فراغ از این اعمال که دست و اسباب او آلوده به چرک متعفّنى شده بود، در کمال تغیر چاقو را بر زمین زده گفت: کاشکى ما هم به دین محمّد بودیم که اگر از اول ختنه‏ مى‏کردیم این طورها گرفتار نمى‏شدیم.[25]  

مبحث پنجم :شریعت و زمان ومکان

گفتار اول:جاودانگی شریعت محمدی

روایات متعدد و متواتری درخصوص جاودانگی آیین مقدس اسلام و عدم نسخ آن و هم‌چنین استمرار و جاودانگی احکام شریعت از طریق پیامبر(ص) و امامان نقل شده است که در این‌جا به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

دلیل یکم:از پیامبر اسلام(ص) توسط امام باقر(ع) نقل شده است که:

«ایها الناس حلالی حلال الی یوم القیامة و حرامی حرام الی یوم القیامة»؛ [26]

ترجمه: ای گروه مردمان حلال من حلال است تا روز قیامت و حرام من حرام است تا روز قیامت .

دلیل دوم: امام علی(ع) در وصف اسلام می‌فرماید:

«إِنَّ هَذَا الإسلاَمَ دِینُ اللهِ الَّذِی اصطَفَاهُ لِنَفسِهِ ... ثُمَّ جَعَلَهُ لاَ انفِصَامَ‌ لِعُروَتِهِ وَ لاَ فَکَّ لِحَلقَتِهِ وَ لاَ انهِدَامَ لِأَسَاسِهِ وَ لاَ زَوَالَ لِدَعَائِمِهِ وَ لاَ انقِلاَعَ لِشَجَرَتِهِ وَ لاَ انقِطَاعَِ لِمٌدًّتِهِ»[27]؛

         ترجمه: مقرّر فرمود که هرگز رشته اش گسستنى ، و حلقه پولادینش گسیختنى ، و اساسش درهم فرو ریختنى ، و بنیانش ویران شدنى ، درختش کندنى ، زمانش سرآمدنى ، دستوراتش فرسوده شدنى ، شاخهایش بریدنى نیست ، که نیستز

ومحل استدلال به سخن امام است که فرمود زمانش سرآمدنی نیست که صریح در جاودانگی دین اسلام است.

    دلیل سوم:امام باقر(ع) در پاسخ زراره از حلال و حرام الهی فرمود:

«حلال محمد(ص) حلال الی یوم القیامة و حرامه حرام الی یوم القیامة لا یکون غیره و لا یجیء غیره»؛ [28]

حلال محمدصلی الله علیه و آله حلال است تا روز قیامت و حرام اواست تا روز قیامت غیر محمد صلوات الله علیه و آله هیچ پیغمبری نیست و غیر او نخواهد آمد(چون اوختم کننده انبیاست)

دلیل چهارم:در ذیل این روایت می توان استدلال دیگری را نیز ترتیب داد بدین بیان که

 1)شریعت همیشه به دست پیغمبر آورده می شود و اوصیاء او به شرح و تکمیل آنچه او آورده می پردازند نه اینکه در عرض او شریعت جدیدی عرضه کنند.

2) محمدصلی الله علیه و آله آخرین پیامبر خدا است و بعد از او پیامبری نخواهد آمد.

نتیجه : آن پیامبری که خودش ختم الانبیاء است شریعت او نیز ختم الشرایع است .

          دلیل پنجم:امام صادق(ع) درباره قرآن کریم می‌فرماید:

«لان الله تبارک و تعالی لم یجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس فهو فی کل زمان جدید و عند کل قوم غض الی یوم القیامة»؛[29]

ترجمه :خداوندگار قرآن را مختص زمان خاصی نازل نفرموده و آن را برای مختص مردمی خاصی قرار نداده از این روی قرآن در هر زمانی نو و جدید است وتاروز قیامت تازه و شکوفاست نزد هر قومی .

 

دلیل ششم:سماعه از امام صادق(ع) روایت می‌کند که حضرت فرمود:

«حتی جاء محمد(ص) فجاء بالقرآن و بشریعته و منهاجه فحلاله حلال الی یوم القیامة و حرامه حرام الی یوم القیامة»؛[30]

براساس دلیل های یادشده فرا زمانی و فرا مکانی بودن إثبات می گردد وبر این اساس دیدگاه ما در برخورد با تک تک قوانین شرعی رقم می‌خورد و ما استدلال می کنیم که آورنده معصوم این قوانین از محضر خداوند و اوصیای او مدت اعتبار این قوانین و نسبت آنها را با زمان و مکان مشخص کرده اند از این روی تخته بند کردن این احکام به زمان هزار و چهارصد سال قبل و مکان عربستان مخالف تصریح پیامبر و اوصیای اوست .

از این روی به هر کسی گفت این حکم برای آن روز یا برای آن مکان است باید پاسخ از این تصریحات را هم داشته باشد.

 

گفتار دوم :شریعت جاودانه محمدی صلوات الله علیه و برنامه میان مدت

هر چند قوانین الهی اسلام فرا زمانی و فرامکانی است و شریعت خاتم الانبیاء خاتم الشرایع هم هست  اما این بدین معنی نیست که اسلام هیچ گونه برنامه کوتاه مدت و میان مدت نداشته است .

آنـچه باید  مورد توجه قرار بگیرد این است که قانون گذار ما در بعض از موارد از برنامه های میان مدت نیز استفاده نموده و ما با توجه به ادله ای که  از خود قانونگذار داریم در آن موارد محدود از اصل جاودانگی عدول می کنیم و مقید بودن شریعت در آن موارد را اعلام می کنیم و ضرورت استفاده از قوانین میان مدت بر هیچ متفکری پوشیده نیست چرا که اگر نظام غلطى در بافت جامعه اى وارد شود ریشه کن کردن آن احتیاج به زمان دارد، و هر حرکت حساب نشده نتیجه معکوسى خواهد داشت .

به عنوان مثال اگر نظام برده‌داری[31] در اسلام را بررسی کنیم و بدانیم که اسلام هرگز ابداع کننده بردگى نبوده است، بلکه در حالى ظهور کرد که مسأله بردگى سراسر جهان را گرفته بود، و با تار و پـود جوامع بشرى آمیخته بود،حتى بعد از اسلام نیز در بعضی ازجوامع مسأله بردگى ادامه یافت.

اسلام در یک برنامه دقیق و زمانبندى شده براى آزادى بردگان دارد که  همه آنها تدریجا آزاد  شوند، بى آنکه این آزادى عکس العمل نامطلوبى در جامعه به وجود آورد.

درست همانند انسانى که به یک بیمارى خطرناک مبتلا شده و بیماریش کاملا پـیشرفت نموده است، و یا شخص معتادى که ده‌ها سال به اعتیاد زشت خود خو گرفته، در اینگونه موارد حتما باید از (برنامه‌هاى زمان بندى ) شده استفاده کرد.

اگر اسلام از برنامه میان مدت استفاده نمی کرد و طبق یک فرمان عمومى دستور مى‌داد همه بردگان موجود در آن را آزاد کنند، چـه بسا بیشتر آنها تلف مى شدند، زیرا گاه نیمى از جامعه را بردگان تشکیل مى دادند،آنها نه کسب و کار مستقلى داشتند،و نه خانه و لانه و وسیله‌اى براى ادامه زندگى.

اگـر در یک روز و یک ساعت معین همه آزاد مى‌شدند یک جمعیت عظیم بیکار ظاهر مى‌گشت که هم زندگـى خودش با خطر مواجه بود و هم ممکن بود نظم جامعه را مختل کند، و به هنـگـامى که محرومیت به او فشار مى‌آورد به همه جا حمله ور شود و درگیرى و خونریزى به راه افتد.

در اینجا است که می‌توان نظام برده‌داری را فرآیند دانست که به برآیند آزادی مطلق انسان‌ها رسید و ما ادله این ادعا را در بخش چهارم کتاب مطرح خواهیم کرد.

همچنین است آنچه ازحضرت وصی رسول الله امام علی علیه السّلام پرسیده شدند از فرمایش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله که نشانه پیرى را تغییر دهید و همچون یهودان مباشید ( که خضاب نمی‌کنند ) آن حضرت در پاسخ فرمودند: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله این سخن را به هنگامى فرمودند که اهل اسلام اندک بودند،لکن الآن که اسلام کمربند خویش را گشاده و سینه اش را بر زمین نهاده ( و کمندش را بگردن اغلب کشورهاى جهان افکنده،و جوانان اسلامى بسیار و براى پیکار با کفّار آماده اند ، نیازى بخضاب کردن پیران نیست و ) مرد است و اختیارش .

گفتار سوم :عدول از اصل با دلیل

پس از اینکه اعتقاد به جاودانگی شریعت اثبات شد و از مسلمات اسلام به شمار رفت و دانسته شد که با این وجود ما نفی اعتقاد به برنامه های مقید به زمان و مکان در شریعت اسلام نداریم اما آن روح جاری در تمام ادله شریعت همان اصل جاودانگی است که حاکم است عدول از  اصل جاودانگی باید توام با دلیلی از خود قانونگذار حقیقی بواسطه وحی و اولیائش به مارسیده باشد  و ما بر اساس دلیل از خود او از مسیر اصلی جدا شده و باآن قانون، مقید به زمان و مکان برخورد کنیم .

روی این اساس رویه ای که اساس برخورد با شریعت را به تخته بند کردن او به زمان و مکان معرفی می کند مگر قسمتی از بخش عبادات شریعت مثل نماز و روزه و... اعتقادی بی دلیل است که به دنبال بریدن و جدا کردن شریعت از اسلام و در پی آن محصور کردن اسلام است به مسجد و یک سری اعمال عبادی در نیتجه پروژه شوم جدایی دین از سیاست همانطور که در حق مسیحیت پیاده شد را بر ای اسلام پیاده کنند ضعف الطالب و المطلوب.

جریانهایی که معتقد به  توقف اجراء احکام اسلامى بویژه احکام حقوقى و جزایى اسلام هستند در  تحت عناوین مختلف و به خصوص ‍ ناهمخوانى آنها با حقوق بشر غربى بعنوان مثال ادعا مى شود احکام مربوط به اعدام جنایتکاران ، احکام مربوط به مجازات سارقان ، احکام قصاص ، حدود، دیات ، احکام مربوط به حقوق زنان و فرزندان و ... با حقوق بشر غربى ناسازگارند!

براستی سخن علت هستی بخش را که کینونت عالم را رقم زده به جهل انسان خصوصا انسان امانیستی که نقطه چین حرکت  در متن شرک قدم گرفتن بوده ،فروختن همان نیست که :

      یار مفروش به دنیا که بسی سود نکر د   

      آنکه یوسف به زره ناسره بفروخته بود

در روزنامه‌ها، مطبوعات، سخنرانی‌ها و توسط بلندگوهاى خارجى و برخى چهره‌هاى مشخص،مدام قوانین اسلامى بدلیل ناهم‌خوانى با حقوق بشر اومانیستى غربى یا ناکارآمد بودن و عصرى نبودن، تخطئه مى‌شوند.

بطوری‌ که احکام اسلامى را ذاتاً خشن و ناشى از طبیعت سخت و خشن عربستان و مزاج تند و گرم عرب‌ها دانستند! و قوانین مربوط به حقوق زن در جمهورى اسلامى را فاجعه دانسته و با صراحت از حذف این قوانین سخن گفتند.

خوب هر آشنا به مباحث علمی می‌داند که آزاد اندیشان عالم تابع دلیل‌اند ومدرک نه آنچه ژورنالیست‌ها قلم را رها می‌کنند به فرموده شیخ الرئیس بوعلی سینا علیه الرحمه: هر آنکس که ازدلیل روی تافت از  فطرت انسانی منسلخ شده است.

خاتمه بخش دوم : شریعت ناموس خداست

در قرآن کریم پی در پی پس از بیان چند قانون الهی این مجموعه قوانین را به عنوان حدود الله نام می برد.

کلمه (حَدّ) به معناى دیوار و حائل بین دو چیز است، حائلى که از اختلاط آن دو به یکدیگر جلوگیرى کند و تمایز بین آن دو را حفظ کند، مانند حَدِّ خانه و بستان و منظور از حدود خدا در این آیات قوانین شرعی است که خداى تعالى در این آیات با ذکر ثواب بر اطاعت خدا و رسول در رعایت آن حدود و تهدید به عذاب خالد و خوار کننده در برابر نافرمانى خدا و تجاوز از آن حدود امر آن را بزرگ داشته است.در آیات ذیل توجه و تدبر کنید:

در سوره بقره پس از بیان قوانینی پیرامون روزه و اعتکاف می فرماید:

تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ

ترجمه این احکام الهى! حدود وپرچین خدایند پس بدان نزدیک نشوید. این گونه، خداوند آیات خود را براى مردم بیان مى‏کند، باشد که پروا پیشه کنند.[32]

باز در همان سوره مبارکه پس از بیان قوانینی پیرامون طلاق می فرماید:

ِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ

. این است حدود [احکام‏] الهى؛ پس،از آن تجاوز مکنید. و کسانى که از حدود[احکام‏] الهى تجاوز کنند، آنان همان ستمکارانند.[33]

در سوره مبارکه نساء پس از بیان قوانین مربوط به ارث می‌فرماید:

تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ

اینها احکام پرچین الهی است،و هر کس از خدا و پیامبر او اطاعت کند،وى را به باغ‌هایى درآورد که از زیر [درختانِ‏] آن نهرها روان است. در آن جاودانه‏اند، و این همان کامیابى بزرگ است.[34]

در ادامه همین آیه دوباره بر این مهم تاکید می کند و می فرماید:

وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فیها وَ لَهُ عَذابٌ مُهینٌ [35]

و هر کس از خدا و پیامبر او نافرمانى کند و از حدود مقرر او تجاوز نماید،وى را در آتشى درآورد که همواره در آن خواهد بود و براى او عذابى خفّت‏آور است.

خط قرمز بودن این حدود الهی در همانطور که در قرآن منعکس شده در بیان ائمه علیهم السلام که خود قرآن ناطق اند آمده به روایت ذیل توجه و در آنها تدبر بفرمایید:

امام صادق علیه السلام فرمود:

ان الله تبارک وتعالی غیوریحب کل غیور و لغیرته حرم الفواحش ظاهرها وباطنها [36]

قرآن ناطق فرمود: همانا الله تبارک و تعالی بسیار غیرتمند است و هر غیرت‌مندی را دوست دارد و چون غیور است پیدا و پنهان فواحش را حرام کرد.

حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه فرمود:

غیرة الله ان یاتی المومن ماحرم الله[37]

غیرت خداوند وقتی که مومن مرتکب حرام خداوند شود برانگیخته می‌شود.

از امام باقر علیه السلام می‌فرماید:

ان الله تبارک و تعالی لم یدع شیئا یحتاج الیه الامه الا انزله فی کتابه وبینه لرسوله و جعل لکل شیء حدا وجعل علی من تعدی ذلک الحد حدا.[38]

باقر علم اولین و آخرین فرمود: خداوند از آنجه امت بدان نیاز داشتند فرو گذار نکردمگرآن را در قرآن نازل کردو برای رسولش بیان نمود و خداوندبرای هر شیء حد و مرزی  قرار داد و برای آن کس که از این مرز تعدی کند عقابی قرار داد.

بر این اساس که این قوانین غرقگاه خداوند است و از نزدیک شدن به این غرقگاه منع کردند.

[1] کیمیای سعادت (ترجمه طهارة الاعراق)ص142

[2] (17) الإسراء :9

[3] .فطرت واژه ای عربی و به معنای نوع آفرینش است و اموری را می توان فطری دانست که آفرینش موجودی اقتضای آن را داشته باشد.

[4] یعنی عقل نظری  به طورکلی عهده دار ادارک کلیات و امور کلی می باشد.

[5] .یعنی قوه­ای که مصدر و خواستگاه افعال و رفتار انسان می‌شود.

[6] .حواس ظاهر شامل بینایی،شنوایی،بویایی،چشایی و لامسه است.

[7] .یکی از قوای باطنی انسان که حافظ صورت‌هایی است که از حواس گرفته است.

[8] .یکی از قوای باطنی که معانی جزئی نظیر "دوستی زید" و "دشمنی عمرو" را درک می­کند،( یعنی معانی که در ذهن در قالب یک صورت یا شکل منعکس نمی­شود) این قوه ،قوه واهمه یا وهمیه نامیده می­شود.

[9] (17) الإسراء :  84

[10] .سَبُع در لغت به معنی حیوان دردنده است و سَبُعیّت مصدر جعلی  به معنی خوی درندگی است.

[11] .بهیمه در لغت هرحیوان چارپایی را گویند و بهیمیت مصدر جعلی استبه معنی دارای خصایل حیوانی بودن.

[12] . نفس ناطقه همان حقیقت و هویّت انسانی است که در هر انسان وجود دارد و مایه تشخیص و تمیّز انسان از سایر حیوانات است. «ناطقه» به معنی سخن گفتن نیست، بلکه به معنی ادراک کلیّات و تعقّل است.

[13] .مراد مقاله چهارم فصل سوم از فن ششم شفاء است .ص253 نفس شفاء .تحقیق علامه حسن زاده البته در رساله جای سوم وچهارم به اشتباه عوض شده که با مراجعه تصحیح شد.

[14] .یعنی عالم مجردات

[15] صد کلمه درمعرفت نفس،کامه نود وسوم ،ص 48

[16] بحارج75ص127

[17] نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، خطبه اول

[18] الأعراف : 179  

[19] الفرقان : 44  

[20] ترجمه المیزان، ج‏2، ص: 393

[21] (مطهری، 1374، 3: 193)

[22]نور الثقلین: 1 / 155 / 502

[23]  . صدوق،علل الشرایع  ج2. 592-فقه الرضا علیه السلام ص254ح37.ر.ک فقه ومصلحت ص 155

[24] . هزار و یک کلمه، ج‏3، ص: 468

[25] .حسن حسن زاده آملی هزار و یک کلمه    ج‏1    456     به نقل از امراض عصبانی ص9

[26]مجلسی, 1403, ج2: 260).

[27] (نهج البلاغه, خطبه 198).

[28] (کلینی,اصول کافی, ج1: 58).

[29]  (مجلسی, بحار الانوار, ج17: 213).

[30]  (کلینی, همان, ج2: 17).

[31] .برده‌داری در بندگی بودن اختیاری و یا غیر اختیاری یک شخص در دست شخص دیگر است.

[32] (2) البقرة :  187

[33] (2) البقرة :  229

[34] (4) النساء :  13

[35] (4) النساء :  14

[36] اصول کافی

[37] (کنزالعمال/ح7071)

[38] . اصول کافى جلد 1 صفحه: 77 روایة: 2




تاریخ : شنبه 92/12/24 | 9:21 صبح | نویسنده : سید حقگو | نظر

همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس که دراز ست ره مقصد و من نوسفرم (حافظ)

با تأیید خداوند سبحان و به میمنت سالروز میلاد پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و سالم و حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام بیعت آل یاسین راه‌اندازی شد.

سومین جلسه هیئت به لطف الهی با هدف آموزش معارف دینی و گسترش علوم الهی در مکان و زمان ذیل برگزار خواهد شد :

زمان :

جمعه 23اسفند 1392/ 12جمادی الاولی 1435/ساعت 7تا 9:30صبح

مکان:

خیابان جمهوری. خیابان دانشگاه . تقاطع آذربایجان شرقی . پلاک 86

مداح : سید محمد رضا حق گو

سخنران : حجت‌الاسلام سید مرتضی حسینی کمال آبادی

امید است در ظل توجهات حضرت حجت بن الحسن عجل‌الله تعالی فرجه الشریف تداوم جلسات را شاهد باشیم

آل یاسین

 




تاریخ : پنج شنبه 92/12/8 | 6:14 عصر | نویسنده : سید حقگو | نظر

  • paper | زیبا مد | سبزک