سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درس یکم  از دروس ریشه های اعتقاد به احکام شرعی

ضرورت شریعت شناسی

یکی از موضوعات مهمی که ذهن هر انسان را قبل از پژوهش به خود مشغول داشته موضوع اساسی شریعت است.وجه این اهمیت را در قالب چند دلیل اینچنین می توان بیان نمود.

دلیل اول :اصطکاک در خانواده و جامعه چند قطبی

                                                                 

 اگر نگاهی به خانواده ها بیندازیم به این نکته می رسیم که منقح نشدن این موضوع(اعتقاد به احکام) موجب چند قطبی شدن خانواده ها شد و چند قطبی شدن خانواده ها جامعه چندقطبی را رقم می زند در چنین اجتماعی اگر چه جسم هایشان کنار هم است اما قلب هایشان به اندازه دوری اعتقادشان دور است .

طرح مبانی اعتقادی شریعت ، وآگاهی به آن برای هر مسلمانی  از این جهت نیز ضروری است که در واقع شریعت(نظام حقوقی اسلام) برای صعود به یک قله رفیع انسانیت است . اگر این مسیر را بدون آگاهی به مبانی اعتقادی  آن بپیماییم یاشریعت را به ثمن بخس بر باد میدهیم که در این صورت  اصلا در دستیابی به قله کمال ناتوان خواهیم ماند و یااز خود و خانواده اشخاصی خشک مقدس وجاهل می سازیم که دافعه از دینمان بیش از جاذبه به دینمان خواهد بود و با اختلاف و هدردهی بی مورد توان و ظرفیت های خود, باعث از دست رفتن سرمایه ها می شویم  گاه این اختلاف از چارچوب  اعتقادات شخصی و عملیات فردی خارج می گردد رنگ سیاسی به خود می گیرد ،از حالت پرسش و پاسخ بیرون می رود و لباس شبهه و اعتراض به خود می گیرد یا مسلک و مذهبی را به چالش می کشد و گاه شود که  برخی از گروهها شریعت را به عنوان نقابی مردم فریب بر چهره رکیک خود کشیدند همانند حزب توده که هواردران خود را مسلمان معرفی میکرد و بر ارزش گذاری اعضا به شریعت محمدی تصریح می نمود.

یا رژیم منفور پهلوى را دیدیم که گاهى براى فریب مسلمانان و منحرف ساختن آنان، قرآن چاپ مى کرد، ولى آن زمان که احساس خطر کرد و فهمید که جامعه دینى دیگر نمى خواهد اسیر او باشد، مسجد کرمان را با قرآن هایش به آتش کشید. پس یک زمان «قرآن سوزى » است و یک زمان «قرآن سازى » و هر دو براى اهداف پلید استعمارى و سیاسى است.

 

دلیل دوم : شریعت آماج شبهات واهی

یکى دیگر از مواردی که ما را به ضرورت بررسی مبادی اعتقادی شریعت می رساند شبهه افکنی و تلاش بی وفقه دشمنان اسلام برای خلع سلاح کردن اسلام از این جهت می باشدکه شمارش اقدامات نامیمون آنها از وسع این نوشته بیرون است از آن جمله: توقف اجراء احکام اسلامى بویژه احکام حقوقى و جزایى اسلام است که تحت عناوین مختلف و به خصوص ‍ ناهمخوانى آنها با حقوق بشر غربى مطرح مى شود. بعنوان مثال ادعا مى شود احکام مربوط به اعدام جنایتکاران ، احکام مربوط به مجازات سارقان ، احکام قصاص ، حدود، دیات ، احکام مربوط به حقوق زنان و فرزندان و ... با حقوق بشر غربى ناسازگارند!

هر چند تبلیغات دراین خصوص از سال ها قبل آغاز شده و از سال 1374 اوج و گسترش زیادى پیدا کرده است لکن در سالهاى اخیر تحت عنوان اصلاحات ، با جدیّت بیشترى مطرح و تعقیب مى شود. در روزنامه ها، مطبوعات ، سخنرانیها و توسط بلندگوهاى خارجى و برخى چهره هاى مشخص ، مدام قوانین اسلامى بدلیل ناهمخوانى با حقوق بشر اومانیستى غربى یا ناکارآمد بودن و عصرى نبودن ، تخطئه مى شوند. مجلاتى هم چون کیان و زنان بیشترین خط شکنى را دراین خصوص داشته اند بطوریکه احکام اسلامى را ذاتا خشن و ناشى از طبیعت سخت و خشن عربستان و مزاج تند و گرم عربها دانستند ! و قوانین مربوط به حقوق زن در جمهورى اسلامى را فاجعه دانسته و با صراحت از حذف این قوانین سخن گفتند. [1] براین اساس گفتگو پیرامون مبادی اعتقادی شریعت و شبهه زدایی از قوانین الهی موجب غبار روبی از جانمان نسبت به این قوانین است و علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد حضرت وصی رسول الله صلوات الله علیهما در وصیت به فرزند برومندش امام حسن مجتبی علیه السلام می فرماید:حسن جانم ، تو جوانى هستى برازنده ( و ساده دل ) و قلب جوان نورس زمین خالى ( بدون کشت و زرعى ) را ماند که هر چه در آن افکنده شود در خویشش بپذیرد و نگهدارد ( و بدان من که پدر تو و از تمامت دهقانان و زراعت گران جهان در افشاندن تخم فضیلت و اخلاق آگاه ترم باید نگذارم علفهاى هرزه هوس در سرزمین دلت ریشه بند کند ) لذا پیش از آنکه قلب تو سنگین و سخت شود و عقلت را اشغال نماید ، من با فرهنگ و دانش بسوى تو شتافتم ، تا اینکه تو نیز با تلاش و کوشش بکار بشتابى ، و بدان اندازه که اهل آزمایشها ، و تجربه ها را آن کار کفایت کرده است ،تو را نیز کفایت کند ، آنگاه تو از رنج ( دانش و ادب ) طلب کردن کفایت کرده شده ، و از علاج تجربه اندوختن معاف خواهى بود ، فلذا آنچه که ما از آن دانش و ادب کسب کردیم ، تو نیز کسب کنى .

 

دلیل سوم:شریعت رکن رکین سلوک الی الله

بر سلوک دانان وسلوکیان پوشیده نیست که اولین پله که سر آغاز قدم گرفتن در راه معشوق است شریعت است ،ظاهر اولین شهر عشق و اولین خوان رستم سلوک الی الله است و چون طفره محال است بدون طی کردن این مرحله به مراحل دیگر رسیدن زهی خیال باطل است و افسوس و صد افسوس که ما در بند شیطانیم و از قدم گرفتن در وادی شریعت عاجز ولی بندگان مخلص خدا وادی های کمالات انسانی را طی می کنندبه فرموده جناب مولوی علیه الرحمه:

                     هفت شهر عشق را عطار گشت        ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

 وانگهی آنچه در شرایط سخت امروز هشدار دهنده است سربرآوردن کیش ها و مسلک ها و فرقه های گوناگونی است که در قالب ها و مدل های رنگارنگ و جذابی عرضه می شوند در حالی که هیچ بهره ای از چشمه سار حقیقت به مخاطبان کمال جوی خود تقدیم نمی کنندو با توجه به رواج گستردة این نحله های مدعی عرفان ومعنویت در جامعه ایرانی ما و روی آوردن هزاران جوان جویای معنویت به این گونه جریان ها لازم است[2] معیارهای تشخیص سره از نا سره باز خوانی شودو یکی از آن میزا ن ها شریعت است ، در سیر وسلوک شریعت معیار ومناط سنجش مهام امور است که به بعضی از آنها اشاره می شود :

1)شریعت معیار بر حق بودن یا نبودن فرقه ایست هیچگاه آنان که در خانقاه ها اختلاط زن ومرد را برانگیخته وجدشان می دانند و هیچگاه اندکی از شراب طهور الهی را نخواهند چشید بلکه جلال شدید المعاقبین ریشه آنان را خواهد خشکانید .

2) استاد وشیخ راه همیشه وهمیشه سرمایه سعادت سالک بوده اند وخواهد بود تا آنجا که از عارف کامل آسید علی آقای قاضی قدس سره منقول است که فرمود اگر نیمی از عمرت را در پی پاک ضمیری دستگیر بودی وپس از آن یافتی ضرر نکردی .

از آنجا که این امر از مهام امور سالک است و در بسیار از مواقع توام می شود با فریب آنانکه در ظاهر جلوه با یزید بسطامی را دارند و در باطن با یزید علیه اللعنه هم پیمان هستند،شناخت معیارهای و بایسته های استادی ضرورت حاجی پیدا می کند. حضرت علامه حسن زاده آملی در این مورد می فرماید :

الهی دهن آلوده را با کتابت چه کار که (لا یمسه الا المطهرون )وای بر آن مرشدی که دهنش پلید است ،چه ،آن نارشید خود شیطان مرید است ،اگر در آشکار بایزید است در پنهان با یزید است .

 گرچه بتوان مدعی را نام طیفورش نهادن         کی توان گفت حال عارف بسطام دارد

واز مهمترین معیارهای تشخیص بسیار مقید بودن وی بر عمل به شریعت است اگر به اندازه خردلی از این جاده منحرف گردد از آن حریم قدس مطرود است نه مجذوب .

بسیار مدعی نارشید داشتن این مسیر موجب آن گشت که فقها عظیم الشان سد سکندری جلوی خیانت های این ناپاکان قرار دهند و همین امر موجب تایید کردن مرحوم ابن عربی علیه الرحمه فعالیت های فقها را در زمینه و تکفیر افراد نا لایق شد.

3) یکی از مباحث بسیار مهم در عرفان ملاک های صدق و کذب یا حق و باطل بودن یک مکاشفه است در این میان یکی از ملاک های مهم ،شریعت است هر امر خلاف شریعت کاشف است از لمه شیطانی بودن آن وارد در این حال باید به طهارت و مراقبه خود بیافزاید . چه بسا یکی از حکمت هایی که آسید علی قاضی را بر آن داشت تا شرط ورود به مجلس سلوکش و تصدی حالات مختلف سالکی را حائز بودن به رتبه اجتهاد می دانست همین مهم باشد.


توحید در تقنین

 

در اَبَر وادی خداگرایی،اعتقاد بر آن است که تنها مقام و مرجع قانونگذاری خداوند است.اراده او و علم ازلی الهی است که اصول و محتوای شریعت و دین را تعیین می‌کند به بیان دیگرتنها قانونی که ضامن سعادت و کمال انسانی است،قانون وشریعت الهی است که ازطریق وحی به واسطه انسان‌های کامل و صاحب عصمت در اختیار انسان قرارگرفته است.

وسایر قوانین در صورتی ارزش واعتبار دارد که به گونه‌ای مورد تایید شریعت قرارگیرد.

بر اساس این انگاره قانوننامه‌های دیگری که توسط هیئت حاکمه[4] یا توده مردم[5] یانخبگان ملت[6] یا قوانینی که به مرور زمان در میان مردم پدید می آید(قانون طبیعی) تصویب می‌شود [7]چیزی جز ستم نامه نخواهدبود[8].

توحید در تقنین مدعایی است که دلیل عقلی ونقلی آن را مبرهن می‌سازد.

 

دلیل عقلی توحید در تقنین

 عقل قاضی است به اینکه نام قانون گذار بر عالمی راست آید که علم او تمام شئون وجودی موضوع قانون گذاری را فرا گرفته باشد و جهتی از جهات وجودی موضوع از محضر علم او غایب نباشد و گرنه تقنین بر اساس جهل به جهاتی منجر به ستم بر موضوع است از این روی قانوننامه او ستم نامه است که ضامن سعادت نمی باشد .

ما انسان ها در امور صنعت خود اجازه قانونگذاری برای یک اتومبیل را به شخصی که از اتومبیل جز میل لنگ و باتری نمی‌شناسد نمی‌دهیم تا چه رسد به انسان.

اگر موضوع قانون گذاری انسان شد هویت و حقیقت انسان با تمام ابعاد و اطوار وجودیش و معرفت به آفرینش و نظام هستی[9] و شناخت جایگاه انسان در آفرینش و ترابط و تعامل انسان و آفرینش عناصر محوری ایست که علم قانون گذار حقیقی آنها را در بر گرفته است .

و چنین قانونی نه از خود انسان بر می‌خیزد و نه از طبیعت و جهان،زیرا نه انسان به عمق جهان آگاهی دارد و نه از خودش با خبر است چه رسد به اینکه انسان و از رابطه او با خود خبر داشته باشد.

بر این بنیان ضرورت شریعت به صرف نیاز بشر به یک نظام اجتماعی مصون از هرج و مرج نیست تا کسی را رسد که بگوید این مهم با قوانین غیر شرعی که در نقاط مختلف کره زمین وجود دارد، برآورده می‌گرددبلکه قانونگذاری ضرورت دارد که براساس شناخت دقیق از انسان و نیازهای دنیوی و أخروی وی قانون گذاری کند یعنی باید این حقیقت را دریافت که انسان دارای روحی مجرد و حقیقتی باقی و ابدی است و روح آدمی متأثر از اعمالی است که در طبیعت انجام می دهد واز این رو،أعمال او باید بر اساس قانونی باشد که علاوه بر تنسیق روابط انسان در عالم ماده،نظام ابدی و جاودانش را تامین در نتیجه ضامن کمال الهی او باشد.

 

دلیل نقلی توحید در تقنین

 

مراد از دلیل نقلی آن دسته از دلیل هایی است که از جانب حق متعال بواسطه انسان کامل به مارسیده است و در آنها صریحا توحید در تقنین مطرح گشته به عنوان نمونه به ادله ذیل توجه بفرمایید:

دلیل یکم:در کریمه 121 سوره مبارکه أنعام می خوانیم که :

وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُون[10]

ترجمه :و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده است مخورید، چرا که آن قطعاً نافرمانى است. و در حقیقت، شیطانها به دوستان خود وسوسه مى‏کنند تا با شما ستیزه نمایند. و اگر اطاعتشان کنید قطعاً شما هم مشرکید.

وجه استدلال به این آیه این است که در این کریمه در مرحله اول:قانون نهی از خوردن از آنچه هنگام ذبح نام خدا برده نشده ذکر شده

در مرحله دوم شیطان و اولیاء شیطان می خواند با جدل کردن شما را از این حکم برگردانند و خودشان قانون گذاری کنند که فرقی نمی کند چه نام خدا برده شودو چه نام خدا برده نشود.

در مرحله سوم می فرماید اگر به قانونی که آنها می گویند عمل کنید یعنی آنها را قانونگذار بگیرید بدانید که از حوزه توحید به در رفته و به حوزه شرک در آمده اید و این صزیح در توحید در تقنین است.

دلیل دوم :و از آیات دیگری که به آن برای توحیداستدلال شده آیات 13تا37 سوره اسراء است در این آیات  بخشی از احکام فقهی مانند حرمت زنا، قتل و تصرف ناحق در مال یتیم، ذکر شده است تا می رسد به آیه 39و در آن می فرماید:

ذلِکَ مِمَّا أَوْحَى إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ وَلاَ تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقَى فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَّدْحُوراً [11]

 

ترجمه:این بخشی از وحی پروردگارت به سوی توست که حکمت است و همراه با خداوند سبحان خدای دیگر را قرار نده که سبب شود در جهنم، سرزنش شده و طرد گشته، افکنده شوی.

وجه استدلال به این آیه،که این آیه پس از  پس از چند آیه‌ای که در آن قوانین شرعی مطرح شده قرار گرفته است و محل استدلال هم به این قسمت است که بعد از بیان قوانین فرموده : با خداوند سبحان خدای دیگر را قرار نده . واین شاهد صدقی بر توحید درتقنین است.

هر کس حلالى را حرام یا حرامى را حلال کند کافر و مشرک است زیرا قانونگذار و شارعى غیر از خدا تثبیت کرده است و آن عین شرک است.

بر اساس دلیل های بررسی شده شارع مقدس اسلام یگانه قدرت مقننه است.هیچ کس حق قانونگذاری ندارد و هیچ قانونی جز حکم شارع را نمی توان به مورد اجرا گذاشت.


مبحث دوم: شریعت و هلاکت سکولاریسم (دین و دولت)

دین، هرگز از حکومت و سیاست جدا نمى باشد،زیرا همان گونه که گفته شد، دین، موعظه و نصیحت و تعلیم محض مسائل فردى بدون اجتماعى،ومسائل اخلاقى و اعتقادى بدون سیاسى و نظامى و مانند آن نیست، بلکه احکام اجتماعى و سیاسى نیز دارد هیچ پیامبر صاحب شریعتى نیامده است مگر آنکه علاوه بر تبشیر و انذار، مساله حاکمیت را نیز مطرح نموده است. «کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین ومنذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه »

مبحث سوم : شریعت و ادیان ابراهیمی

اسلام،مسیحیت و یهودیت ادیانی هم خانواده‌اند که تاریخی مشترک دارند.هر سه دین خود را به ابراهیم منتسب می دانند،و از این روی ادیان ابراهیمی نامیده می‌شوند و هر سه به خدای یگانه معتقدند،و بدین لحاظ ادیان توحیدی خوانده می شوند.

شریعت و مسیحیت

مسیحیت دینی است که از درون یهودیت جوشیده و بالیده است .پیروان عیسای ناصری وی را همان (ماشیح)یا مسیحایی قلمداد کردند که در در کتاب مقدس عبری از پادشاهی او سخن به میان آمده است.درآغاز پیروان عیسی فرقه‌ای بودند در میان جامعه یهودی.ایشان کتاب مقدس عبری را بطور کامل پذیرفتند و آن را عهد قدیم نامیدند(در کنار عهد جدید که همان پیمانی است که خدا به واسطه عیسی با مردمان بست). اما به تحولات مهمی در تاریخ مسیحیت پیش آمد و یکی از پیآمدهای آن خذف (یوغ)شریعت از تعالیم مسیحی بود.

براساس انجیل متّی،حضرت عیسی شریعت تازه‌ای نیاورد بلکه شریعت موسی علی نبینا وآله وعلیه السلام را تایید فرمود و آنچه را که تحریف شده بود تصحیح نمود و کتاب مقدس از شواهد صحه گذاشتن حضرت مسیح بر شریعت تورات مشحون است.

در انجیل یاد شده آمده است:

مپندارید که آمده ام تا شریعت یا کتاب‌های پیامبران را منسوخ کنم،نیامده‌ام تا منسوخ کنم،بلکه آمده‌ام تا کامل گردانم.چه به راستی شما را می‌گویم که تا آسمان و زمین بر نگذردنه حرف و نه نقطه روی حرفی از شریعت بر نخواهد گذشت تا بدانجا که همه محقق گردد.پس آنکس که از کوچک ترین این احکام یکی رو زیز پا نهد و به دیگران نیز بیاموزد که چنین کنند،در ملکوت آسمان‌ها کوچکترین شمرده خواهد شد و به عکسفآن کس که آنهارا به جای آورد و تعلیم دهد،در ملکوت آسمانها بزرگ شمرده خواهد شد.[1]

   شریعت زدایی نه تنها مورد تایید حضرت مسیح علیه السلام نیست بلکه آن حضرت بر پایبندی بر آن اصرار می ورزید و خود نیز فرمان های آن را انجام می داد و حواریونی مانند پطرس و یعقوب نیز بر آن تاکید می کردند.

   پولس بنیان گذار الهیات مسیحیت با این شعار که که انکار شریعت پیروان مسیح را افزایش خواهد داد ،طرح شریعت زدایی را در دستور کار قرار داد و جایگزین شریعت ،محبت را قرار داد.

   شگفت آور است که مسیحیان در حالی که خود را پیرو مسیح می دانند دستورات او را به کنار زده و یکسره گوش به آوای کسی دادند که کشتار مسیحی ها را در کارنامه خود دارد ،از همین روی برخی از پژوهشگران ،بهتر می‌دانند که مسیحیان امروز خود را پیرو پولس بدانند و مذهب آنان را پولیست بخوانند بدین نحو شریعت از دل مسیحیت بیرون رفت.

   امروزه مسیحیت به جزء چند حکم عملی دگر گذارهای را به عنوان شریعت برنمی‌تابد و اگر امروزه در کلیسای کاتولیک مباحث شبه شرعی می بینید اصلا وجه حکم الهی ندارد مثلا اگر کلیسا راجع سقط جنین و ممنوعیت آن بحث می‌کند صرف ممنوعیت اخلاقی این مسئله است نه حرمت به معنای خاص شرعی آن که مورد نظر اسلام است اثر این تفاوت در آنجا ظاهر می‌شود که ما چون به شریعت اعتقاد داریم سقط جنین و مانند آن را در حوزه حقوق بشمار می‌آوریم از این روی مرتکب چنین عملی اسلام به عنوان مجرم قابل پیگرد قانونی می‌داند در حالی که پولیست‌ها این عمل را کاری ضد اخلاقی تلقی می‌کنند .

   مسیحیت به دلیل فقدان شریعت فاقد بخش إجتماعی سیاسی دین است از این روی سکولاریسم و لائیسم نتیجه طبیعی مسیحیت می‌باشد،آنان معتقدند که صلح و جنگ اموری سیاسی است و چون دین از حوزه سیاست جدا است توان آن را ندارد که درجریان صلح سیاسی یا در جنگ سیاسی فتوا دهد در حالی که این سخن فریبی بیش نیست و آن هایی که به فکر جدایی دین از سیاست هستند می خواهند دین را خلع صلاح کنند و این آتش بست یکطرفه است و گرنه سیاست قهار دین را مهار می‌کند و برآن مسلط می شود .

براستی کدام سیاست قهار است که مالک رقاب شد و به دین آزادی کامل داد و رهبران مذاهب را استثمار نکرد؟باید از سیاست مداران و سیاست بازان و کسانی که دین را از سیاست جدا می‌دانند پرسید که آیا سیاست نیز از دین جداست؟




تاریخ : پنج شنبه 92/12/8 | 5:32 عصر | نویسنده : سید حقگو | نظر

  • paper | زیبا مد | سبزک